ادامه خاطره ای از عملیات مسلم ابن عقیل
به روایت مهدی خراسانی
... نگاهی به سمت چپ کردم. زیر نور منور صورت سید مجتهدی رو دیدم که پیشانی بند قرمزش در اثر عرق پیشانی خیس شده بود و دور گردنش افتاده بود و صورتش خاکی بود و دود خمپاره روش نشسته بود.
سیم خاردارها رو باز کردیم. بروبچههای محله شاهزاده عبدالعظیم که اکثر در یکی از دستههای گروهان یک گردان حبیب جمع شده بودند، همه سرشان درد میکرد برای جنگیدن با دشمن.
برادر مختار سلیمانی – فرمانده گردان حبیب- به همراه پیک گردان و سوخته سرایی – برادر همون کشتی گیر معروف – در تنگه بین کله شوآم و یال سمت چپ منطقه عملیاتی داخل سنگر بودند. حدود ساعت 7 صبح بود که فرمانده گردان داشت محورهای عملیاتی رو چک میکرد.
متن کامل خاطره در «ادامه مطلب»
ادامه مطلب ...