شهید فخرالدین مهدی برزی

نوشته ها و عکسهای باقیمانده از شهید و دوستان

شهید فخرالدین مهدی برزی

نوشته ها و عکسهای باقیمانده از شهید و دوستان

پایین ارتفاعات کله شوآم

تعدادی از نیروهای گردان حبیب ابن مظاهر

نفر سوم از سمت راست: مهدی خراسانی


مکان: منطقه عملیاتی مسلم ابن عقیل

زمان: پس از مرحله اول عملیات

ساعاتی قبل از حرکت جهت همکاری با گردان عمار و یکی از گردانهای تیپ هوابرد شیراز (ارتش) برای عقب راندن نیروهای عراقی از محورهای عملیاتی

نظرات 3 + ارسال نظر
امامی دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ق.ظ

عجب عکس داش مشتی انداختی اقا مهدی.چرا خاطرات ناتمام رو با فخرالدین یکی نمیکنید.

سلام برادر امامی
ظاهرا مهدی داره همین کار رو هم می کنه. نمیذاره خاطراتش رو تو وبلاگ خودش بذارم. میگه بذار همه خاطرات و عکسا یه جا جمع شه!!
ممنون از لطفتون و نظرات خوبی که برای پست ها میذارید

عشقستان اسماعیل دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ http://smaeil59.parsiblog.com

سلام
کوه
نستوه
مرد
درد
استوار
راه
قله
عشق
...
واژه های سرگردان این دیدار کوتاه اند
التماس دعای فروان

نشاط کوهستان پرویز ستوده شایق شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ق.ظ http://neshate-koohestan.ir

بسیجی ام از گردان مقداد
از ابتدای عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه حضور داشتم
گاهی قبل از جبهه کوه می رفتم ، یعنی کوه نوردی ام کمی بد نبود ، بچه دامنه های سبلان بود ، در ابتدای عملیات گفتند باید ارتفاعات سومار را تسخیر کنیم ، با سرعت تمام از کوه و تپه بالا رفتیم ، البته تعدادی که از میدان مین جان سالم به در برده بودیم ، خیلی زود رسیدیم ، تعداد از سنگرهای عراقی را با نارنجک منفجر کردیم ، سنگر تدارکات شان را هم غارت کردیم ، البته به غنیمت بردم ، هر چند دستور این نبود ، سرازیر شدیم به سمت مندلی ، نمی دونستیم کجا می ریم ، سر از یک بزرگراه در آوردیم که بوی آسفالت می داد ، اینجا کجاست ... با بی سیم چی اهل مشهد که بشدت ترسیده بود موقعیت را پرسیدیم ، گفتند شما در اطراف مندلی عراق هستید هر چه زودتر برگردید ، مگر می شد زیر رگبار خودی از جلو و رگبار دشمن از پشت سر دوباره صعودی به ارتفاعات داشته باشیم ، حدود 8 نفر یودیم ، چاره ایی نبود باید باز می گشتیم ، به فرمانده خط اطلاع دادیم که ما خودی هستیم می خواهیم برگردیم ، بیچاره فرمانده آذری زبان مان به قدری فریاد زده بود که این بچه که میان بالا خودی هستند نزنیدشان صدایش کاملا گرفته بود ، در حین بالا آمدن از مقابل نیروهای خود و فقط دو نفر سالم رسیدیم ، 4 شهید و دو زخمی ، تازه فهمیدیم از نیروهای خودی هم جلوتر رفته ایم . ..... بقیه ماجرا را اگه دوست داشتین تعریف می کنم ... فعلا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد