شهید فخرالدین مهدی برزی

نوشته ها و عکسهای باقیمانده از شهید و دوستان

شهید فخرالدین مهدی برزی

نوشته ها و عکسهای باقیمانده از شهید و دوستان

عملیات مسلم ابن عقیل (قسمت اول)

خاطره از عملیات مسلم ابن عقیل

به روایت مهدی خراسانی


عملیات مسلم ابن عقیل یکی از معجزه‌آساترین عملیات‌هایی بود که طی دوره جنگ به وقوع پیوست. این عملیات کمتر از چند هفته پس از عملیات بیت المقدس یک (آزادسازی خرمشهر) و عملیات رمضان انجام شد.

هدفها و محورهای عملیاتی مسلم ابن عقیل در فاصله بسیار کوتاهی قبل از عملیات مشخص گردید. مجروحیت تعدادی از مسئولین گردانها و گرونها از عملیاتهای فوق‌الذکرهنوز بهبود نیافته بود که در این عملیات شرکت کردند. از جمله این بزرگواران می‌توان از شهید مختار سلیمانی* (فرمانده گردان حبیب ابن مظاهر)، شهید علی سنگی** (فرمانده یکی از گروهانهای گردان حبیب) و شهید حاج علی موحد*** (معاون گردان حبیب) نام برد.


متن کامل خاطره در «ادامه مطلب»

عملیات مسلم ابن عقیل یکی از معجزه‌آساترین عملیات‌هایی بود که طی دوره جنگ به وقوع پیوست. این عملیات کمتر از چند هفته پس از عملیات بیت المقدس یک (آزادسازی خرمشهر) و عملیات رمضان انجام شد.

هدفها و محورهای عملیاتی مسلم ابن عقیل در فاصله بسیار کوتاهی قبل از عملیات مشخص گردید. مجروحیت تعدادی از مسئولین گردانها و گرونها از عملیاتهای فوق‌الذکرهنوز بهبود نیافته بود که در این عملیات شرکت کردند. از جمله این بزرگواران می‌توان از شهید مختار سلیمانی* (فرمانده گردان حبیب ابن مظاهر)، شهید علی سنگی** (فرمانده یکی از گروهانهای گردان حبیب) و شهید حاج علی موحد*** (معاون گردان حبیب) نام برد.

همین از خودگذشتگی‌ها و تحمل سختی‌ها در برابر دشمن بود که از رمزهای موفقیت بی‌چون و چرای چنین عملیاتهایی محسوب می‌شد و دشمن را زمین‌گیر می‌کرد. در حقیقت بعد از عملیات بیت المقدس یک و رمضان خیلی از بچه‌ها به مرخصی نرفتند تا بتوانند در عملیات مسلم شرکت کنند.

در اون مدت کوتاه قبل از عملیات که اوایل جنگ ایران و عراق بود (سال 61) برای آماده‌سازی نیروها، ما رو تحت آموزشهای سخت قرار دادند و هر روز به راهپیمایی و کوه‌پیمایی‌های طاقت فرسا می‌بردند چرا که قرار بود در منطقه غرب یا جبهه‌های میانی به سمت غرب کشور عملیات کنیم و به ارتفاعات مرزی و برون‌مرزی و احتمالا شهر مندلی و خاک عراق وارد شویم (ارتفاعات پاسگاه سنگی، جاده کربلا معروف به کربلا-کله شوآم).

گردانهای عمل‌کننده عبارت بودند از:

گردان حبیب، گردان حمزه، گردان 124 از تیپ هوابرد شیراز (ارتش)، گردان عمار، گردان مالک اشتر، گردان مقداد

قبل از شروع عملیات از نقطه رهایی تا پای کار مسافت زیادی رو پیاده همراه با تجهیزات و مهمات و امکانات مورد نیاز برای شروع عملیات (مانند نردبانهای چوبی) به مدت چندین ساعت پیاده طی کردیم.

عملیات از شیارهای بلندی شروع می‌شد که برای گذشتن از آنها باید از نردبان بالا می‌رفتیم. در حین بالارفتن از نردبان بودیم که نردبان شکست و من بین زمین و آسمان معلق ماندم. در همین زمان هم عراقی‌های مستقر در سنگر کمین واقع در بالای بلندی شیارها آنقدر شوکه شده بودند که به جای پرتاب نارنجک با سنگ و کلوخ از بالا به سر و کله ما می‌زدند و در عین حال آنقدر سر و صدا و داد و بیداد می‌کردند که ما هم کلی ترسیده بودیم. خلاصه به کمک دوستان از نردبان شکسته بالا کشیده شدم و بقیه را هم با آویزان شدن و گرفتن دستهایشان به بالا کشیدیم.

به هر حال وارد میدان مین شدیم. میدان مینی که هنوز توسط بچه‌های تخریب‌چی باز نشده بود. خودمون دست به کار شدیم و مسیر رو باز کردیم و نوار معبر پهن کردیم و بچه‌ها هم پشت سرمون ...

چند بار پاهامون به سیم تله‌هایی گیر کرد که یا به مین منور وصل بود و یا به مواد منفجره‌ای که داخل حدود سه تا لاستیک تراکتور جاسازی شده بود. در صورت انفجار تله‌های متصل به لاستیکها، تمام لاستیکها به همراه سیمهای فلزی استفاده شده در ساخت اونها ریز ریز می‌شد و مانند ترکش به داخل بدن بچه‌ها رفته و اونها رو تیکه تیکه می‌کرد و تا فاصله 50 یا 70 متری یک نفر رو هم زنده نمیذاشت. ولی فقط چاشنی تله‌ها عمل می‌کرد و چند تا منور روشن شد اما به لطف خدا هیچکدوم از تله ها منفجر نشدند.

بالاخره از میدون مین گذشتیم و رسیدیم به سیم خاردارهای کلافی طرح اسرائیلی که اگر به هر جایی گیر می‌کرد (لباس، بدن یا تجهیزات) مانند قلاب ماهیگیری در آن فرو می‌رفت. بچه‌های عاشق شهادت پشت سرم مانند شهید اسماعیل قمری **** آنچنان برای رسیدن به اهداف شور و شوق داشتند و با سرعت حرکت می‌کردند که وقتی با دیدن سیم خاردارها ایستادم همه توی ستون به هم برخورد کردند... یه جوری که صدای برخورد صدای کلاهخودها به هم شنیده می‌شد.

تازه فهمیدیم عجب اشتباه بزرگی کردیم که از تخریب‌چی‌ها جلو زدیم... بالاخره با هزار سختی تونستیم بخشی از سیم خاردارها رو به اندازه یک معبر باز کنیم. سید مجتهدی هم داد میزد: خدا خیرتون بده ... از این سمت بیاید ... تا جلو چیزی نمونده.


ادامه دارد ...

 

* شهید مختار سلیمانی در زمان شهادت فرمانده یکی از تیپهای لشگر 27 بود.

** شهید علی سنگی در زمان شهادت فرمانده گردان میثم بود.

*** شهید حاج علی موحد برای مدت کوتاهی در گردان حبیب بود و با اینکه در یکی از عملیاتهای قبلی دستش قطع شده بود، همچنان به فعالیت خودش در جبهه ادامه می‌داد. این شهید بزرگوار در چند عملیات بعد –زمانی که فرمانده لشگر 10سیدالشهداء بود - به مقام والای شهادت نائل آمد.

**** شهید اسماعیل قمری از عراقی‌تبارهایی بود که قبل از جنگ به دلیل مخالفت با صدام و رژیم بعثی به همراه خانواده از عراق اخراج شده بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
امامی شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ق.ظ

فکر کنم اقا مهدی اون زمان پانزده سال بیشتر نداشته که تو جبهه بوده .اون واقعا ذهن خوبی داره که خاطرات رو به این قشنگی بازگو میکنه منتظر بقیه خاطره میمونیم.

بله همون حدودا بوده. مهدی متولد سال چهل و پنجه. ایشالله تو پستهای بعدی چند تا از عکساشو که برای اون عملیاته میذارم.
ممنون

نشاط کوهستان پرویز ستوده شایق شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ق.ظ http://neshate-koohestan.ir

با درود وسلام
خاطرات قشنگی است ولی بسیاری از خاطرات در سینه رزمندگان هنوز باقی است ، کسی حوصله گوش دادن به آنها را ندارد پس از 30 سال گاهی فکر کردن به آن دوران مو به تن آدم سیخ می کنه
من از ابتدای عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه بودم ، در عملیات حضور داشتم ، به چشم خود دیدم تکه تکه شدن دوستانم را ، عبور از میدان مین تاوان سنگینی بر ما تحمیل کرد ................
بسیجی گردان مقداد ، امداد گر عملیات از تیپ محمد رسول الله
امیدوارم بتوانیم در فضایی که عطر آن دوران را می دهد خاطرات گذشته را بیان کنیم ..... کو آن فضای روحانی .... کجایند آن دوستان واقعی ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد