شهید فخرالدین مهدی برزی

نوشته ها و عکسهای باقیمانده از شهید و دوستان

شهید فخرالدین مهدی برزی

نوشته ها و عکسهای باقیمانده از شهید و دوستان

تیر خلاصی ۱

خاطره ای از عملیات کربلای ۸ (قسمت اول)

به روایت همرزم شهید: مهدی خراسانی 

 

از راست به چپ: 

ردیف بالا: داوود معقول، مهدی صاحبقرانی، شهید نورالله پازوکی، مهدی خراسانی، محمد جنیدی، اکبر طیبی، حاج آقا صدیقی

ردیف وسط:  ؟ ، محسن شیرازی، شهید کاکل قمی، اکبر حسین زاده، محمود برنا،  چلنبری

ردیف پایین: مصطفی خرسندی، شهید محمد مجازی

مکان: نقطه مرزی شلمچه

زمان: چند ساعت قبل از عملیات کربلای 8


عملیات کربلای هشت در همان منطقه عملیاتی کربلای ۵ اما با توان عملیاتی بسیار کمتر در محور عملیاتی و از سمت جنوب شرقی کانال ماهی به سمت غرب و لبه کانال ماهی (سمت پیکان مانند کانال ماهی به سمت جنوب و غرب) شروع و تا انتهای دژ شماره ۱۵ و مقداری از اول دژ شماره ۱۶ ادامه یافت. جالب اینجا بود که انجام این عملیات در روز برای نیروهای خودی مقداری دشوار و ناآشنا بود.

در همان ساعات اولیه صبح، گردان حمزه سیدالشهداء با گروهان اول خود وارد کار شد و به ترتیب گروهان دوم و سوم هم از قسمت راست منطقه عملیاتی - مقداری پایین‌تر از لبه کانال ماهی - وارد محور عملیاتی شدند.


به نام خدا

عملیات کربلای هشت در همان منطقه عملیاتی کربلای ۵  اما با توان عملیاتی بسیار کمتر در محور عملیاتی و از سمت جنوب شرقی کانال ماهی به سمت غرب و لبه کانال ماهی (سمت پیکان مانند کانال ماهی به سمت جنوب و غرب) شروع و تا انتهای دژ شماره ۱۵ و مقداری از اول دژ شماره ۱۶ ادامه یافت. جالب اینجا بود که انجام این عملیات در روز برای نیروهای خودی مقداری دشوار و ناآشنا بود.

در همان ساعات اولیه صبح، گردان حمزه سیدالشهداء با گروهان اول خود وارد کار شد و به ترتیب گروهان دوم و سوم هم از قسمت راست منطقه عملیاتی - مقداری پایین‌تر از لبه کانال ماهی - وارد محور عملیاتی شدند.

گروهان یک گردان حمزه پس از شروع عملیات و مقداری درگیری با فاصله دورتر فی ما بین نیروهای خودی و دشمن درگیر شده و گروهان بعدی وارد محور شدند.

سپس گروهان دوم وارد کار شدند و شروع به پاکسازی قسمت بالای محور کردند و پدافند و درگیری‌های منطقه و جواب پاتک عراقی‌ها را در دستور کار خود قرار دادند.

زمانی که گروهان یکم روی دژ رسیدند، سعی کردند تعدادی از نیروهای خود را به خاکریز دسته عصایی برسانند. خاکریز دسته عصایی قسمتی بود که بسیار حساس بود و نیروهای دشمن از آن قسمت فشار زیادی به گروهان یک وارد می‌آوردند. ورود گروهان یک به خاکریز دسته عصایی امکان دسترسی به دژهای شماره ۱۵ و ۱۶ را فراهم می‌نمود و حتی نیروهای خودی می‌توانستند از گروهان دوم و سوم و حتی نیروهای گردان میثم پشتیبانی کنند. لازم به ذکر است که گردان میثم قرار بود از قسمت وسط دژ ۱۵ به سمت شمال و لبه کانال ماهی هجوم برده و نیروهای پشتیبانی پس از پاکسازی، به سمت سه راه شهادت – همان سه راه معروف عملیات کربلای ۵ - حرکت کرده و تا انتهای آنجا نفوذ کنند و در آخر پدافندی برقرار شود.

تعداد زیادی از بچه‌های گردان میثم مجروح شده و یا به شهادت رسیده بودند...

در حین حرکت به سمت خاکریز دسته عصایی داخل کانال نشسته بودم و بیسیم‌چی و پیک هم کنارم بودند و یکی از پیک‌ها هم جهت آشنایی با وضعیت به قسمت جلوی کانال رفته بود. بارش خمپاره ۱۲۰ یا ۸۱ آنقدر وحشتناک بود که تمام دور و برمان پر شده بود از خاک و دود و بوی باروت. چند ثانیه پس از برخورد خمپاره و بعد از اینکه کمی دود و خاک کمتر شد، دیدم مقداری بالاتر از مچ دست راست یکی از بچه‌های بسیجی – برادر طاهری - ترکش خورده و انگار با تیغ جراحی دستش رو جداکرده بودند و روی زمین افتاده بود اما دستش هنوز جان داشت و تکان می‌خورد و آرام باز و بسته می‌شد.

امدادگر که نامش عباس اعتمادی بود و بعدها شهید شد، خیلی آرام و با احتیاط داشت رگهای بریده و عصبهای دست برادر طاهری رو که کاملا معلوم بود، با گاز استریل پانسمان می‌کرد ...

در همان زمانی که برادر طاهری رو می‌فرستادیم به پست امداد در پشت خط مقدم، پیکی که برای شناسایی رفته بود برگشت و خبر حساس بودن موقعیت خاکریز دسته عصایی و تسلط دشمن بر نیروهای خودی از این منطقه رو داد.

همون موقع برادر مصطفی خرسندی که یکی از بچه‌های قدیمی گردان و شجاع و نترس بود گفت: من با تعدادی از بچه‌ها میرم وخاکریز رو از عراقیها می‌گیرم. این کار باعث می‌شد که از نظر استراتژیک موقعیت بهتری نسبت به دشمن پیدا کنیم و تسلطمون به تمام منطقه عملیاتی بیشتر بشه. خلاصه خیلی زودتر از اون چیزی که فکر می‌کردم، مصطفی با بیسیم اعلام کرد که خاکریز آزاد شد!!!

باورم نمیشد! خاکریزی رو که چند ساعت قبل گردانهایی از لشگر عاشورا و سیدالشهداء نتونسته بودند آزاد کنند و برای آزادیش کلی اسیر و مجروح و شهید داده بودند، حالا با این سرعت آزاد شده بود. در بین مجروحین تقی کروبی فرزند آقای کروبی هم بود که یکی از پاهاش قطع شده بود و با پلیت  و به کمک تعدادی از اسرا به عقب فرستاده شد.

خاکریز آزاد شد ... هرچند تعدادی از نیروهای عراقی از همان منطقه وارد شده و پشت خاکریز خود را پنهان کرده بودند که بعدا براتون میگم چه بلایی سرمون آوردن ...

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
احمد دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:59 ب.ظ

سمت چپ نفر اول ردیف بالا حاج آقا صدیقی
سمت چپ نفر اول ردیف وسط برادر چلنبری

ممنون برادر
واقعا لطف کردید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد