«بشو با آب توبه جان خود را سپس جان را تو تسلیم خدا کن»
متن کامل دستنوشته در «ادامه مطلب»
بسم الله الرحمن الرحیم
به روی کاغذت کلمههایم نقش میبندد و هر کلمه به رویم چون گلی زیبا همی خندد
چرا؟ چون با قلم خواهم که از او یاد بگشایم که از آن بینشان شاید نشان بر دفترت آرم
چرا امشب قلم سنگین به کاغذ برهمیلغزد مگر دستم نمیراند؟ چرا پس از چه میترسد؟
به هر صورت و با زحمت به دل گفتم که حیلتها رها کن، بیا درد جدایی را دوا کن
بگو بر یار همرزمت که ای دوست!
اگر خواهی نشینی درب کویش چو مستان راه دنیا را رها کن
اگر چرخ زمانه بیوفا شد تو بر معشوق عهدت را وفا کن
بشو با آب توبه جان خود را سپس جان را تو تسلیم خدا کن
بشین بر باغ حاجت تا دم صبح برای غنچه پرپر دعا کن
برای غنچه پرپر دعا کن!
برای غنچه پرپر دعا کن!
برای ....
...
۶۴/۱۱/۱۷
سلام سیروس.بچه سر به زیر وخجالتی .بعد از عملیات والفجر هشت یادته میگفتی قبل از عملیات وقتی تو اردوگاه کارون برای اخرین بار محسن برای بچه ها صحبت میکرد وقتی همه داشتند گریه میکردند تو خنده ات گرفته بود وهمه اش میخندیدی.سیروس جان خدا این خنده هات رو دید و انتخابت کرد ودر پدافندی مهران پذیرای تو شد .روحت شاد