«این برادر حسینی چند تا داداش بودند آقا مجید، احمد آقا، آقا مهدی و آقا محمود که احمد آقا یه مدت تو تبلیغات گردان سلمان یا مسلم بود، آقا مجید تو تبلیغات لشگر ۲۷، آقا محمود هم تو گردان حمزه.
در خاطره عملیات بیت المقدس ۲ اگر یادتان باشد، تغییر محور عملیات و عبور از گردرش رو گفتم و اینکه وقتی رسیدیم به عقبه گفتند گردانهای عمار و مالک دیشب زدند به خط عراقیها. همونجا داشتم میچرخیدم که بچههای تبلیغات لشگر رادیدم. از آنجا که با آنها دوست بودم رفتم سر وقتشان و حال و احوال پرسی. داشتم با برادر حمید صفری از عقیدتی لشگر حرف میزدم که یهو آقا مجید رو دیدیم که دستش ترکش خورده و بسته بود.
پرسیدم: چی شده؟
گفتند: دیشب همراه احمد آقا (برادر شهیدش) در حین درگیری مشغول فیلمبرداری بودند که یک خمپاره جلوی آنها منفجر میشود. ترکشهای خمپاره باعث شهادت احمد و مجروحیت آقا مجید میشود.
بعد از این خبر رفتیم دنبال محمود و صداش کردیم. قضیه شهادت برادرش را بهش گفتیم. بعد همراه آقا مجید رفت عقب و برای کارهای خاکسپاری برادرش...
یاد همه شهدای عملیات بیت المقدس ۲ گرامی باد.»
--- خلیل نقیب زاده