شهید فخرالدین مهدی برزی

نوشته ها و عکسهای باقیمانده از شهید و دوستان

شهید فخرالدین مهدی برزی

نوشته ها و عکسهای باقیمانده از شهید و دوستان

کربلای 5


از راست به چپ:
جنیدی، جلال ده بزرگی، شهید نورالله پازوکی

نظرات 1 + ارسال نظر
امامی شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ب.ظ

حسین گلستانی میگفت:یه روز تو چادر گروهان توی اردوگاه قلاجه نشسته بودیم و حسابی سر کیف بودیم خاطراتی رو تعریف میکردیم و میخندیدیم نورالله بود .طیبی بود مهدی بود و چند نفر دیگه .صحبت از ازدواج شد و اینکه اگر یه روز ازدواج کردیم اسم بچمون رو چی بذاریم نورالله رو کرد به من گفت حسین اگر بچه دار شدی بهترین اسم نورالله هست اسم اونو بذار نورالله .من تا این حرف روشنیدم یه دفعه گفتم چی نورالللللللللله شکمم رو گرفتم از خنده روده بر شدم افتادم وسط چادر بقیه بچه ها هم از این حرف خندشون گرفت وبرای اینکه سر به سر اون بذارن هی اسم نورالله رو تکرار میکردند اون هم که خیلی شوخ بود کم نیاورد گفت: مگه من جوک گفتم شما ها اینجوری میخندین و خودش هم شروع کرد به خنده .این شده بود سوژه ما هر وقت اونو میدیدم خودش قبل از ما میگفت نوراللللله و میزدیم زیر خنده .یادش بخیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد