شهید فخرالدین مهدی برزی

نوشته ها و عکسهای باقیمانده از شهید و دوستان

شهید فخرالدین مهدی برزی

نوشته ها و عکسهای باقیمانده از شهید و دوستان

جشن حنابندان (به یاد شهید قاسم یار احمد)

مراسم حنابندان نیروهای گردان حمزه قبل از عملیات بیت المقدس 4

از راست به چپ:
ردیف ایستاده: ؟، علی خرمجو، ؟، ؟، ضرغامی، ؟، ؟
ردیف نشسته: شهید قاسم یار احمد، شهید حاج کیانی، ؟، احمد شیخ سفلا (دایی شهید فخرالدین)


خاطره ای از شهید قاسم یار احمد

به روایت همرزم شهید: مهدی خراسانی


«آخرین بار که قاسم اومد مرخصی، دخترش تازه به دنیا اومده بود. ما انتظار داشتیم که چند وقتی رو مرخصی بمونه و بعد بیاد جبهه. قرار بود ده روزی رو مرخصی بمونیم اما یکی دو بیشتر از مرخصی نگذشته بود که اومد دم خونه ما و گفت: مهدی! میخوام برگردم جبهه!

گفتم: قاسم! تو که تازه بچه‌ات به دنیا اومده!


«متن کامل خاطره در ادامه مطلب»

گفت: مهدی! آخه دخترم خیلی شیرین و دوست داشتنیه. می‌ترسم اونقدر وابسته‌اش بشم که دیگه نتونم بیام جبهه، پس بهتره کمتر بمونم.

... برگشتیم جبهه. در حقیقت اون بار اولین باری بود که دخترش رو دید و آخرین باری بود که اومد مرخصی. چند وقتی از برگشتنمون به جبهه نگذشته بود که عملیات بیت المقدس 4 در منطقه سد دربندی خان شروع شد. چند روز بعد در پدافندی همان عملیات روی تپه المهدی بود که قاسم برای انتقال نیروهای گردان عمار به سمت پایین تپه المهدی رفت تا اونها رو به بالای تپه راهنمایی کنه و گردان حمزه بتونه محور پدافندی رو به گردان عمار تحویل بده.

به علت تأخیر قاسم در رسیدن به پایین تپه بود که فهمیدیم حتما براش اتفاقی افتاده. وقتی بیسیم زدن و گفتن قاسم هنوز نرسیده پایین، من و اکبر طیبی معطل نکردیم. دویدیم به سمت همون مسیری که قاسم قرار بود ازش بره پایین تپه. حدسمون درست بود. ترکش خمپاره خورده بود به سرش و در حالت سجده به شهادت رسیده بود.

یادش به خیر، روحش شاد.»

نظرات 2 + ارسال نظر
عشقستان اسماعیل سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ب.ظ

سلام
عیدتون مبارک

سلام عزیزم، مرسی
تولد اسوه عشق بر همه عاشقان مبارک

امامی چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:56 ب.ظ

نفر اول ایستاده علی خرمجو. حاج اقا کیانی هم شهید شده.نمیدونم تاحالا اقا مهدی گفته که حاج اقا کیانی نیمه شب مخصوصا توی پادگان اناهیتا بچه ها رو بیدار میکرد و میرفتند در دل کوههای روبروی پادگان نماز شب میخوندند.ایا گفته حاج اقا وقتی ماشینشون رو با خمپاره زدند اتیش گرفت و چقدر زجر کشید تا شهید شد.اما مطمءنم هیچکس نه من ونه اقا مهدی ونه هیچ کدام از بچه های گردان صورت مهربون و خوشروی اونو نمیتونیم فراموش کنیم ..روحش شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد