شهید فخرالدین مهدی برزی

نوشته ها و عکسهای باقیمانده از شهید و دوستان

شهید فخرالدین مهدی برزی

نوشته ها و عکسهای باقیمانده از شهید و دوستان

محمدرضا ؟

«خدایا از سکون و سکوت مرداب متنفرم،

چون رودی پرخروش روانه‌ام ساز تا به کرانه دریای عشق برسم.»

بسم الله الرحمن الرحیم

فَاطِر السَّمواتِ و الاَرض اَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنیا وَ الاَخِرَه تَوَفَّنی مُسلِمَا وَ اَلحِقنِی بِالصَّالِحیِن

با درود و سلام و عرض ارادت خدمت بقیه الله روحی له الفدا و تمامی اجداد طیبین و طاهرینش و درود بر نائب بر حقش امام امت و پیروان و محبانش بخصوص شهیدان و جانبازان و اسیران و خانواده‌های این عزیزان، آنان که هدایت را در خط امام یافته‌اند و رستگاری را در پیروی از فرامینش دیده‌اند.

امروز کتابی به وسعت تاریخ در پیش چشم مصور است و پر است از خواندنی‌ها اما به شرط بینایی دل و روان و بدبخت ما که کوریم و نمی‌بینیم و این دفتر که برگی از کتاب بزرگ تاریخ است و بر مظلومیت پیروان حق گواه، خطوطش دستخط تاریخ‌نویسانی است که با خون خویش مسیر تاریخ را از انحراف به صراط المستقیم عوض کرده‌اند و هر کلامش فریادگر مظلومیت حق‌جویان است؛ آنان که هستی خویش را هدیه کردند و نیستی و فنا را گزیدند تا به بقا رسیدند. آری این دفتر سندی است معتبر از تاریخ عشق و محبت و ایمان و معرفت؛ دفتری که برگ برگ آن حکایتی است از هدایت هدایت‌یافتگان و هر صفحه‌اش نوری است برای تاریک‌دلان اما کو طالب روشنایی؟ کجاست خواهان هدایت؟ مگر نه اینکه خود ما مدعی این مسلک و مرامیم؟ پس چرا هنوز که هنوز است در ظلمت منیت‌ها و در تاریکی عجب و غرور، مردگی را به جای زندگی پنداشته‌ایم، دست به گریبان همه چیز داریم برای فرار از مردن و  غافل که به سوی مرگ می‌تازیم، با دلی مرده و روحی افسرده.

مثل ما چون چارپای سنگ آسیاست که به دور سنگی می‌چرخد با این فرق که او به امید خوراک بیشتر و بیچاره من که فکر می‌کنم در حال پیشرفت و تکامل هستم و هر روز که بیشتر می‌تازیم، مغرورتر و متکبرتر و محجوب‌تریم.

پروردگارا! با وجود این همه شمع که خورشیدوار راه را روشن کرده‌اند پس چرا هنوز در ضلالتیم؟

خدایا! روزی با عزیزانی چون میرآخوری و گلستانی و امیری‌فر و دیگران هم سفره و هم پیاله بودیم؛ امروز فاصله من با آنها از زمین تا آسمان است.

ای خدای بزرگ! مگر نه این که دیگر چهره پر از محبت و لب‌های همیشه خندان شهید میرآخوری را نمی‌بینم؟

و مگر نه اینکه دیگر صدای محزون از غم عشق شهید گلستانی به گوشمان نمی‌رسد؟

و مگر نه این که چهره پرصلابت و مطمئن شهید امیری‌فر را دیگر نمی‌بینم؟

و ای خدای مهربان! مگر نه اینکه جای شهید پازوکی را خالی می‌بینم؟

ای خدای بزرگ با این همه به چه چیز خود می‌‌نازم و چرا اینهمه مغرورم؟

والسلام

اردوگاه کوزران با یاد شهیدان

۶۵/۵/۲۲

به این امید که از شر صاحب دفتر راحت بشوم

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

 

خدایا می‌دانم در ماندن گندیدن است و از گندیدن متنفرم اما هنوز مانده‌ام و شاید هم گندیده‌ام

خدایا از سکون و سکوت مرداب متنفرم، چون رودی پرخروش روانه‌ام ساز تا به کرانه دریای عشق برسم.


نظرات 1 + ارسال نظر
دانشجو شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:05 ق.ظ

سلام
اینجا فقط معنویت است و نورانیت
فضای اینجا پر از عطر شهداست
به گمانم شهدا نیز به اینجا سر می زنند

انشالله
امیدوارم همونقدر که به یادشونیم به یادمون باشن.
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد